نوشته الهام شهسوار، دانشآموخته انسانشناسی
در هفتههای اخیر تصاویری از یک عکس تبلیغی/هنری به نام «حافظ» در فضای مجازی منتشر شد که واکنشهای بسیاری را برانگیخت. در این عکسها یک مدل خود را به شکل یک کودک فال فروش در آورده بود و ترکیبی از اکسسوری و لباس را تبلیغ میکرد که در نگاه اول پوشش طبیعی یک کودک کار به نظر می آمد. در حالیکه این ترکیببندی به دقت انتخاب شده در واقع حاصل ذهن طراحانی بود که سعی بر این داشتند که محصول را به گونهای معرفی کنند که مخاطبان بیشتری جذب آن شود. تلاش همه طراحان تبلیغات استفاده از پیامها و جلوههای بصری به گونهای است که فروش محصول را تضمین کند. اما چه چیزی سبب میشود که تصویر یک کودک کار و یا به عبارتی تصویر فقر خوب بفروشد؟ این سوالی است که باید با کمی درنگ به آن پاسخ گفت چرا که مساله تنها به مساله حقوقی یا اخلاقی استفاده از تصویر کودک مربوط نمیشود (1). همچنین مساله الزاما به هدف و نیت استفاده از این تصاویر نیز نیست، این مساله میتواند در برابر سوال ما ثانویه تلقی شود بخصوص که استفاده از این تصاویر اغلب ذیل شعارهایی چون توانمندسازی فقرا و صدا دادن به بی صدایان و عدم حذف ایشان در جامعه (از جمله در همین تصویر اخیر) توجیه میشود. فارغ از نیتها و عاملان برندینگ فقر و رنج، سوال این است که چرا فقر تصویر جذابی است و ما را به عنوان مشتریان بالقوه یک محصول یا یک کمپین تبلیغاتی خیریه و کمک رسانی ترغیب به خرید یا مشارکت میکند؟ به عبارتی سازوکاری که در آن تصویر فقرا بر روی مخاطب تاثیر میگذارد و بر ارزش کالا یا خدمات میافزاید چیست؟
ارزش یک کالا را تنها عرضه و تقاضا آنطور که منطق بازار آن را میفهمد و یا تجمیع کار و سرمایه آنطور که در مارکسیسم کلاسیک صورتبندی میشود، تعیین نمیکند. کار و سرمایه و سیستم بازنمایی باهم به یک کالا ارزش میدهند و در تعیین ارزش تقاضای مادی و میل ذهنی همزمان دخیل هستند(2). مصرف نیز تنها مقولهای محدود به مصرف مادی یک کالا نیست بلکه ما با خرید یک کالا مصرفکنندهی تصویری که یک کالا با خود به همراه دارد نیز هستیم. مجموعه مادیت کالا و نشانههای تصویری و گفتمان حول آن کالاست که مصرفکننده را به لذت میرساند و میل او را سیراب میکند. شاید یک مثال بسیار پرتکرار برای این روزهای ما که میتواند این مساله را روشن کند پلتفرمهای فروش محصولات روستایی است. چون تصور ما از روستا سلامتی و پاکی است ما کالایی که از روستا میآید را به پاکی و سلامتی ارتباط میدهیم بدون این که هیچ سند منطقی برای آن داشته باشیم. حتی اگر این تصاویر واقعی باشند، تصویر یک طویله کاهگلی و انبوه کندو در کوهستان هیچ تضمینی برای عدم استفاده از هورمن برای شیردهی گاو و یا شکر مصنوعی در تغذیه زنبورها نمیدهد با این حال این ارتباط بصری حسی از اعتماد در ما بر میانگیزد و چه بسا سرخوشی زندگی روستایی را برای دقایقی در ما بر میانگیزد. بخصوص وقتی تاکید میشود که این محصول مستقیما از روستا به دست ما میرسد، سادگی زندگی روستایی و تصوری که ما از سلامت خود فرد روستایی داریم به محصول و به ما خریداران تسری پیدا میکند و ما خود را در پیوند با آنها می بینیم. همین مورد به شکل دیگری در مورد صنایع دستی تکرار میشود. تصویر پینهبسته دست یک صنعتگر و یا پیکر خمیده یک بافنده بخصوص اگر آن فرد زن، سالمند و یا کودک باشد این حس را در ما بر میانگیزد که در آفرینش تولیدکننده شریک هستیم و با لمس محصول دست ایشان بسا دست زبر و پینه بسته آنها را میفشریم و با او یک رابطه نزدیک و بسا دوستانه برقرار میکنیم. برای ما که در زندگی آلوده شهری و روابط آلوده و پر زد و بند مالی خود غرق شدهایم چه چیز میتواند لذت بخشتر از لحظهای تصور همزیستی با یک روستایی و یا همنشینی با فردی زحمتکش باشد؟ اینجاست که کارایی این تصاویر و آن شعار مستقیم از روستا یا مستقیم از دست صنعتگر خود را نشان میدهد. بخصوص که مصرف این کالاها با شعار کمک و یاری روستاییان یا تولیدکنندگان صنایعدستی و یا کودکان کار همراه باشد و به این ترتیب ارتباط مستقیم و بی واسطه و حتی تنانهی ما را با سوژهی پاکدست تضمین کند و تصور شرکت در یک معامله عادلانه و چه بسا خیرخواهانه را نیز در ما برانگیزد. میتوان گفت که در این تصاویر اغلب پینهی دستان، پیکرهای خمیده، موهای ژولیده و نگاههای خالی به سوژههای زیباییشناسانهای تبدیل میشود که در امتداد طبیعت زیبای روستا و یا صنایع دستی قراردارد و تصویر کردن فقر به واقعگرایانهتر و باورپذیرتر شدن این تصاویر کمک میکند. تاثیرگذاری این تصاویر در جذب مخاطب چنان هست که گاه در تبلیغات به دروغ تاکید میشود که این محصول توسط روستاییان و یا فقرا و یا زنان ساخته شده است. مثال بارز این مساله را میتوان در مورد فرش دید که بخش اعظم تولیدات آن در کارگاههای شهری و توسط کارگران اغلب مرد تولید میشود اما تصاویر عمدتا بر تولیدات روستایی، عشایری و به دست زنان و کودکان تمرکز دارد (3).
شتاب تغییرات در جامعهی ما میتواند لذت دوچندانی به مصرف کالاهای منسوب به کار روستاییان، عشایر، کولیها و تولیدات دستی بدهد. چرا علاوه بر پیوند با طبیعت و پاکدستی، نوعی لذت ممانتیک یا خاطرهبازی نیز به آن افزوده میشود(4). بخشی از ارزش مادی که به کالاهای تصویرشده با فقر اضافه میشود، از این لذت خاطرهبازی میآید. در حالیکه تصویر مصرف هر روز تغییر میکند و فقر چهره ثابتی دارد. تصور غالب ما این است که فقرا بخصوص اگر روستایی، عشایر و یا کولی باشند و بخصوص اگر زن و یا کودک باشند خارج از تاریخ و زمان زندگی میکنند و همچون طبیعت در یک زمان دوار صدها سال بر یک روال میزایندِ و میبالند و تولید میکنند(5). در نتیجه کالایی که در ارتباط با ایشان باشد -چه تولیدکننده باشند و چه توزیع کننده- میتواند خارج از مرزهای زمان قرار بگیرد. به این معنا که این کالا میتواند از منطق فشن که یک منطق گذرا و موقتی است پیشی بگیرد و به مرزهای ارزشگذاری کالاهای آنتیک و کالاهای هنری نزدیک شود. به این ترتیب تاریخ انقضای کالای تولید شده به صورت دستی و کالای تولید شده توسط فقرا افزوده میشود و ممکن است حتی مصرف کننده آنها را با منطق ارزشگذاری کالاهای آنتیک و هنری قضاوت کند و بهای بیشتری بپردازد(6).
نکته دیگری که در بحث ارزش افزوده تصاویر بر روی کالاها وجود دارد این است که احساس لذت ما فقط از داشتن یا مصرف یک کالا نیست بلکه تماشای بازنمایی حول یک کالا -که در اینجا فقرا هستند- نیز میتواند ما را به لذت و قدرت برساند(7). در مورد این موضوع با مفهوم اقتصاد تماشا (اسکوپیک اکونومی) بحث شده است که بیشتر نوع تماشایی را مد نظر دارد که سلطهجویی و لذتطلبی را درون خود دارد. لذت حاصل از این نوع از چشم چرانی از پس قدرت و لذتی است که در گرو دیدن دیگری به عنوان یک شی اروتیک بدست میآید و در نهایت قابلیت قیمتگذاری دارد. این نگاه سلسله مراتب قدرت را تثبیت میکند و نوعی لذت رام کردن و کنترل دیگری را درون خود نهفته دارد(8). این مفهوم میتواند به ما کمک کند که بفهمیم چرا منتقدان گاهی کمپینهای بشردوستانه که از تصویر فقرا استفاده میکنند را هرزهنگاری (پورنوگرافی) فقر مینامند. هرزهنگاری در واقع استفاده تاثیرگذار از تصاویری است که برای تحریک توجه و برانگیختن احساسات مخاطب استفاده میشود. مخاطب هرزنگاری میپندارد که هیچکس او را نمیبیند و عمل او یک عمل شخصی است که به دیگری آسیبی وارد نمیکند. اما درست برعکس همه میدانند که پشت صفحه نمایش (اسکرین) او و هزاران مخاطب دیگر چه اتفاقی میافتد و او و هزاران مخاطب دیگر با هر کلیک خود بر روی این تصاویر در شکل دادن به صنعت به شدت خشن و استثماری پورن مشارکت میکنند. این درست است که خدماتی که کمپینهای بشر دوستانه میفروشند با خدمات صنعت پورن متفاوت است اما هر دو آنها از یک مکانیزم برای جلب توجه مخاطب بهره میبرند و در نتیجه هر دو سوژهی تصویر تبدیل به ابژه تحت سلطه و کامجویی مخاطب و البته تولید ارزش مادی میشود(9).
وجه حایز اهمیت دیگری که به تصویرکشیدن رنج فقرا در پی دارد و به تاثیرگذاری این تصاویر بر روی مخاطب میافزاید، دیگریسازی از فقرا است. موضوع اگزوتیک کردن فقر و دیگریسازی از فقرا فارغ از این است که این تصاویر برای کمپینهای بشردوستانه استفاده شده باشد یا برای فروش کالاهایی که به نام خودکفایی و توانمندسازی فقرا و یا برای فروش یک کالای لوکس که با استفاده از شمایل فقرا برندینگ شده است. به تصویرکشیدن رنج فقرا سبب میشود که زندگی ایشان را از زندگی خودمان متمایز جلوه دهیم و در نتیجه کالا و خدماتی که منسوب به ایشان است نیز خاص و اگزوتیک جلوه میکند. تصاویر زیباییشناسانه از فقر از یک سو کمک میکند که سوالات مزاحمی همچون روابط استثماری که در تهیه مواد اولیه تولید صنایع دستی و یا رابطه استعمارگرانه با طبیعت در تولید کشاورزی و آشکارتر از همه رنج کشاورزان، صنعتگران و ناچاری کودکان در تن دادن به کار به کنار برود و از سویی دیگر با همراهی شعارهایی همچون کمک به فقرا و یا صدای بیصدای فقرا شدن نیز به مصرف ما جنبهای اخلاقی میدهد و ما را از شرم بخشی از نظام نابرابری که رنج را ممکن کرده است، آزاد میکند. به این ترتیب ما در نقش یک ناجی قدرتمند ظاهر میشویم درحالی که زندگی ما طبقهی متوسط بیش از آنچه فکر میکنیم با زندگی فقرا همپوشانی دارد. این به این معنی تایید ادبیات سادهانگارانهای نیست که لشکری از زالوصفتان را در حال مکیدن خون فقرا تصور میکند و ناخودآگاه به دوگانه طبقه متوسط و کارگر و دیگری سازی از فقرا دامن میزند، مساله کمی پیچیدهتر است.
از والتر بنیامین داریم که سرمایهداری یک مذهب است و خصوصیات فرقه گونه دارد. به این معنی که هر چیزی در نسبت با منطق فرقه معنی میدهد و ارزشگذاری میشود. خارج از منطق فرقه هیچ چیز معنادار نیست و به همین دلیل هیچ راه گریزی برای بیرون رفتن از فرقه باقی نمیماند. با این حال هر موقعیت جبری که گریزی از آن پیدا نشود حس شرم و گناه را به وجود میآورد. تنها راه برون رفت از این حس گناه، کفاره دادن و قربانیکردن است (10). سرمایهداری نظامی است که چنان زندگی ما را فراگرفته است که راه برون رفتی از آن به سادگی متصور نیست. هسته سخت این فرقه سودمندی و فایده است. همه روابط ما و اعمال ما باید به شکلی به سود و فایده برسد و راه گریز ظاهری ما نوعدوستی و کمک به فقرا است. در واقع گفتمان نوعدوستی (هیومنیتیزم) به شکل تضادگونهای (پارادوکسیکال) به تثبیت هسته سخت این فرقه کمک میکند با این حال نباید از نظر دور داشت که برای لحظاتی این احساس را زندگی میبخشد که ما خلاف منطق فرقه سودمندی و فایدهگرایی قدم برداشتیم. گفتمان نوعدوستی جای بسیار خوبی است برای عملهای تاثیرگذار و ایجاد تاثیرکردن بدون پرسش مزاحم و خطرناک ما کجای این فرقه هستیم(11). خرید اغلب بدون چانهزنی و با قیمتی گزافتر از ارزش مادی یک کالا و یا شرکت در یک کمپین خیریه ما برای لحظاتی حس خوشایند رهایی از منطق سودی که روابط انسانی زندگی فرد فرد ما را تهدید میکند به وجود میآورد و از اضطراب ناشی از آن میکاهد. در این لحظه ما فراموش میکنیم که رهایی فقرا از جایگاه نابرابری که در آن گیر کردهاند جدای از رهایی ما از روابط اقتصادی و فرهنگی که در آن گیر کردهایم نیست.
این خلاصه عواملی بود که سبب میشود تصویر رنج و فقر مخاطب را جذب کند، ارزش افزایی کند و به اصطلاح خوب بفروشد. علاوه بر آنچه گفته شد، دو نکته دیگر در مورد مساله بازنمایی رنج فقرا و دیگریسازی از ایشان شایان ذکر است. یکی از پیامدهای دیگری سازی از فقرا رها کردن ایشان با شرم حاصل از فقر است. اگر موقعیت فقر با گروه قومی و جغرافیایی گره بخورد این مساله میتواند به دستهبندیهای نژادگرایانه بیانجامد که به سختی قابل تصحیح است و خود میتواند به عامل تشدیدکننده فقر و چه بسا خشونت تبدیل شود (12). زمانی که یک جغرافیا و یا گروهی از مردم به طور مکرر با تصویر فقر و رنج در اذهان عمومی همراه میشود، نابهسامانی وضعیت نرمال آن گروه نشان داده میشود. این امر به حساسیتزدایی از این نابسامانی منجر میشود و چه بسا این نابسامانی بخشی از فرهنگ آنها تلقی شود. تثبیت تصویر فقر به عنوان مشخصهی یک گروه از اجتماع، ایشان را همیشه در حسی از شرایط بحرانی، استثنایی و موقعیت خطیر کنونی قرار میدهد که باعث دست کشیدن از برنامهریزی بلندمدت برای تغییر وضعیتشان میشود. ضمن این که بودن مداوم در موقعیت دردسرزا حسی از شرم را به وجود میآورد که خود این حس شرم باعث بازتولید طرد اجتماعی و عدم عاملیت میشود (13).
بسیار گفته میشود که هدف به تصویرکشیدن رنج فقرا صدا دادن به بیصدایان و عاملیتبخشی به ایشان است. مصرفکننده و مخاطب همسو با طراحان تبلیغاتی نیز احساس میکند که با مصرف خود بازوی عاملیت فقرا است. در واقع او نه تنها عاملیت خود در این معامله را اعمال کرده است که نماینده به فعلیت رساندن عاملیت فقرا نیز مبدل شده است. به این ترتیب این فقرا هستند که باید با پرچمداران خود هماهنگ (اینتیگریت) شوند و نه برعکس. مهمتر از آن با قرارگیری در موقعیت هدیه دهنده در پله بالاتری نسبت به فقرای هدیه گیرنده در سلسله مراتب اجتماعی قرار میگیرد. این تحلیل کلاسیک مارسل موس است که میگوید تا زمانی که هدیه گیرنده، هدیه را بازپس ندهد در کنترل فرد هدیهدهنده است (14). حال اگر شرایطی را متصور شویم که گروه هدیهدهندگان به طور مداوم به بخشهایی از جامعه هدیه بدهند، نظام سلسله مراتبی و روابط پدرسالارانه در بین گروههای اجتماعی تحکیم و تثبیت میشود (15). این مساله در مورد فعالین اجتماعی بسیار پراهمیتتر است چرا که اغلب قهرمان موقعیتهای تراژیک تصویرشده از سوی این گروه خود تسهیلگران هستند و یا معدود افراد بومی و فقیر که توانستهاند با برنامههای آنها هماهنگ شوند و در میدانی که ایشان تعریف کردهاند بازی کنند و حرفهی ایشان را هرچه بیشتر نجاتبخش و سودمند معرفی کند. البته میدانیم که بسیاری از فعالین اجتماعی با تاکید بر داستانهای فقرا موفق شدهاند تا حدودی از یکسان انگاری فقرا و نگاه یکدستکننده (هموجنایز) به ایشان فاصله بگیرند اما باید توجه داشت که تا وقتی فقر با قربانیان آن معرفی شود و نه با عاملان آن، کمکم زمینهی ساختاری نابرابری و فقر فراموش میشود. چشمپوشی از عوامل بازتولیدکننده فقر آن را از یک مساله عمومی در میآورد و به یک مساله تکنیکی و مدیریتی تقلیل میدهد که مثلا با ترویج این روش مدیریتی یا استفاده از آخرین متدهای تسهیلگری برطرف میشود.
توضیح ضروری: این متن برای مخاطب دانشگاهی نگاشته نشده است. به همین دلیل سعی بر آن بوده است که تا حد ممکن از مباحث نظری و ارجاع آکادمیک پرهیز شود و تنها به جهت وفاداری به منابعی که در این متن از آنها بهره گرفته شده است پاورقیهایی افزوده شده است.
1) مساله حقوقی و اخلاقی استفاده از تصاویر فیک بخصوص در مواردی که چهره فیک متعلق به کسانی باشد که به سبب گمنامی، صغر سن و یا تعلق به گروههای حاشیهای اجتماع توان اعاده حیثیت از خود و طلب حقوق مادی و معنوی خود را ندارند، موضوع این بحث نیست اگرچه اهمیت آن نفی نمیشود. البته صحه گذاشتن به اهمیت این موضوع به معنی تایید برخی واکنشها از نوع غیرتی بازی به مساله نمیشود. برای دور شدن از نگاه غیرتی و فقرا را ناموس فعالین اجتماعی دانستن لازم است به این مساله خارج از نیت استفاده از این تصاویر پرداخته شود.
منابع:
2)Appadurai, Arjun, ed. The social life of things: Commodities in cultural perspective. Cambridge University Press, 1988
3)Ahmed, Sara. Cultural politics of emotion. Edinburgh University Press, 2014.
4)Miller, Daniel. 1998. Material Cultures: Why Some Things Matter. University of Chicago Press.
5)Moallem, Minoo. 2018. Persian Carpets: The Nation as a Transnational Commodity. Routledge.
6)Kopytoff, Igor. 1986. “The Cultural Biography of Things: Commoditization as Process.” In The Social Life of Things: Commodities in Cultural Perspective, 68:70–73. Cambridge.
7)Moallem, Minoo. 2018. Persian Carpets: The Nation as a Transnational Commodity. Routledge
8)Caviness, Madeline Harrison. Visualizing Women in the Middle Ages: Sight, Spectacle, and Scopic Economy. University of Pennsylvania Press, 2001
9)Nathanson, Janice. “The pornography of poverty: Reframing the discourse of international aid’s representations of starving children.” Canadian Journal of Communication 38, no. 1 (2013): 103-120.
10)Guilt History: Benjamin’s Sketch “Capitalism as Religion” Author(s): Werner Hamacher and Kirk Wetters, Diacritics ,Autumn – Winter, 2002, Vol. 32, No. 3/4, Ethics (Autumn – Winter, 2002), pp. 81-106
11)که لوری مریش
12)Walker, Robert, and Grace Bantebya-Kyomuhendo. The shame of poverty. Oxford University Press, USA, 2014.
13)Forms of Representation: Participation of the Poor in the Community Action Program Author(s): Paul E. Peterso: The American Political Science Review , Jun., 1970, Vol. 64, No. 2 (Jun., 1970), pp. 491-507
14)Mauss, M., 2002. The gift: The form and reason for exchange in archaic societies. Routledge.
15)Booth, David, and Frederick Golooba-Mutebi. “Developmental patrimonialism? The case of Rwanda.” African Affairs 111, no. 444 (2012): 379-403